عاشقانه

وبلاک عاشقانه

 

دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟

گفت نه

گفت دوستم داری

گفت نچ

گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی؟

 
گفت اصلاً

 
دختره چشماش پر از اشک شد; هیچی نگفت

پسره بغلش کرد گفت

تو خوشگل نیستی زیبا هستی

تو رو دوست ندارم چون عاشقتم

اگه تو بمیری گریه نمیکنم چون من هم میمیرم


+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقانه,مطلب جالب, مطلب جالب وخوندی,شعر ,شعر عاشقانه,بوس ,عکس عاشقانه,ساعت22:52توسط فلورا | |

 

 

 

ی روزی با غم و اندوه سفر می کردم از باغی

 

 

برای لحظه ای انجا تنم چسبید به یک خاری

 

به زیر پا نگاه کردم، نگاهم را به روی سبزه ها کردم

 

گلی دیدم، گل سرخی که زیبا بود  و او یک شاخه انجا بود

 

دو پایم را تکان دادم که شاید او جدا گردد

 

چنان چسبیده بود ان گل که گویی من تمام هستیش بودم

 

دو دستم را به ارامی جلو بردم که او را من جدا سازم

 

و پایم از دم تیغش رها سازم

 

چنان تیغی به دستم زد که جان و هستیم شد درد

 

دوباره سعی خود کردم دو دستم با نمی تر شد

 

مثال شبنمی قرمز دو دستم رنگ اخگر شد

 

نگاهم را دوباره سوی او کردم.

 

خدایا اشک خون می کرد

 

 

خدایا اشک او گویی زمین و اسمان را زیر و رو می کرد

 

صدای تازه ای امد ، تمام سعی خود کردم به دنبال صدا گردم

 

همان گل بود، به ارامی چنین می گفت: گل تنهای این باغم

 

و چندین ساله بی یارم کسی اما نمی گیرد نشانی از غم و حالم

 

نه یار و یاوری دارم  نه شیرین دلبری دارم

چنان خاموش و تن سردم که گویی خواب غم کردم

و چندین ساله اینجایم اسیر درد و غم هایم

 

 

نمی گیرد کسی اینجا سراغی از دل زارم

 

دلم خون شد دلم داغون داغون شد برای لحظه ای انجا چشام پرخون پرخون شد

 

سرم را رو به بالاها شکایت از خدا کردم

 

برای حل این مشکل به سوی او دعا کردم

 

که ای یا رب مگر این گل گناهی کرده بود ایا؟

 

چرا پس اینچنین او را به تنهایی بیازاری؟

چرا پس این همه گل هست میان باغ و سنبل هست

چرا قرعه به نام این گل سرخ است؟

 

 

تو با این گل چه ها کردی؟ چرا او را در این گوشه تک و تنها رها کردی؟

 

نمی دانم چه می گفتم

 

برای لحظه ای کوچک صدایم در گلو خشکید دو پایم سست شد

 

تنم لرزید  تو گویی اسمان دور سرم چرخید و افتادم

 

پس از چندی خودم را در میان جنگلی دیدم و شاید خواب می دیدم

 

صدای نرم و ارامی چنین در گوش من می خواند

من این گل را رها کردم و بوی مصطفی کردم و در این حکمتی باشد

 

و ان اینست و این گل را که می بینی چنین تنها و غمگین است

 

و او از لحظه اول ز بوی عطر پیغمبر چنین خوشبو و رنگین است

 

و او نزد من از گلها همه نزدیک و نزدیک است

+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقانه,مطلب جالب, مطلب جالب وخوندی,شعر ,شعر عاشقانه,بوس ,عکس عاشقانه,ساعت22:49توسط فلورا | |

 

 هنوز هم

 

" بوسیدنت "

 

لذت بخش ترین کار دنیاست

 

 


 

پی نوشت : دیدنت روح زندگی رو دوباره تو رگهام جاری میکنه..... همیشه عزیزی عزیزترینم

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقانه,مطلب جالب, مطلب جالب وخوندی,شعر ,شعر عاشقانه,بوس ,عکس عاشقانه,ساعت22:48توسط فلورا | |

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقانه,مطلب جالب, مطلب جالب وخوندی,شعر ,شعر عاشقانه,بوس ,عکس عاشقانه,ساعت22:45توسط فلورا | |

 

 
 
رها  از  هر  چه بایدها، تو را من دوست می دارم
 
 رهایم می كنی اما، تو را من دوست می دارم
 
به یمن آب و آیینه، به رسم شمع و پروانه
 
به عشق آدم و حوا، تو را من دوست می دارم
 
—–—–—–—–
 
 
نمی دانم نمی دانم، چرایش را نمی دانم
 
اگر دشمن شوی حتی تو را من دوست می دارم
 

—–—–—–—–
 
 
شب است و هیچ فانوسی به پای عشق روشن نیست
 
در این دنیای وا نفسا، تو را من دوست می دارم
 
—–—–—–—– 

+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقانه,مطلب جالب, مطلب جالب وخوندی,شعر ,شعر عاشقانه,بوس ,عکس عاشقانه,ساعت22:42توسط فلورا | |

 

 بی شک " آغوش تو " هشتمین عجایب دنیاست

واردش که میشوی زمان بی معنامیشود ،

هیچ بُعدی ندارد ،

بی آنکه نفس بکشی روحت تازه میشود .... 

تمام ثروت دنیا را به یک وجبش نخواهم بخشید

حالا كه دیگر دستم به آغوشت نمی رسد

و بوسیدنت موكول شده به تمامی روز های نیامده

باید اسمم را در كتاب گینس ثبت كنم

تا همه بدانند یك نفر

با سنگین ترین بار دل تنگی روی شانه هایش

تو را دوست می داشت

+نوشته شده در دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:عاشقانه,مطلب جالب, مطلب جالب وخوندی,شعر ,شعر عاشقانه,بوس ,عکس عاشقانه,ساعت22:36توسط فلورا | |